سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























مینویسم بنام خواهرم آیــــــــات

 موج وبلاگی «جانم فدای حضرت هادی(ع)»

وَعادَتُکُمُ الاِْحْسانُ *  ظلمات کوچه کارش را سفت و سخت گرفته بود. دریغ از یک ذره روشنایی. کورمال کورمال به دیوار دست کشید تا بلکه جایی پیدا کند و دست و پا را بگیراند و از دیوار بلند خانه‌ بالا برود. هنوز مانده بود تا برسد بالای دیوار  و تاریکی داشت درمانده‌اش می‌کرد. پیشانی را مالید به دستش تا عرقش را پاک کند و زیر لب زمزمه کرد: « لعنت به این فرمان بی‌وقت خلیفه، آخر این واویلای تاریکی وقت مأموریت بود؟». به هر جان کندنی بود دست را رساند به لبه‌ی دیوار و تقلایی کرد و خودش را رساند آن بالا. تنها روشنایی که از خانه پیدا بود مال یک شمع بود که نورش به حصیری می تابید و مردی داشت روی آن نماز می خواند. با خودش داشت فکر می کرد که کیسه‌های زر را کجای خانه می‌تواند پیدا کند. برای متوکل خبر آورده بودند که دینار فراوانی در خانه‌ی ابالحسن ثالث جمع شده و انگار برای قیام خیالی در سر دارد. قرار بود سعید کیسه‌ها به عنوان نشان جرم پیدا کند « اول بگذار پایت به زمین برسد، بعد خاکی به سرت خواهی ریخت». سعید این را با غیظ زیر لب گفت و دوباره دانه های عرق را از صورتش پاک کرد. ابرها غلیظ‌تر شده بودند و همان یک‌ذره روشنایی مهتاب را هم دیگر از زمین دریغ می کردند. نه می‌شد از آن بلندی به پایین پرید و نه دیوار در آن تاریکی دیده می‌شد تا دستاویزی پیدا شود.نه راه پیش بود نه راه پس. *** مرد از روی حصیر بلند شد و کمی بعد همراه کسی دیگر با چراغی نزدیک دیوار شد و رو به همراهش کرد و به بالا اشاره کرد:« در روشنایی چراغ کمکش کنید تا پایین بیاید. مبادا آسیب ببیند». سعید را که از دیوار پایین آوردند مرد رو کرد به او و گفت:« خانه در اختیار تو است». سعید با دهان باز اطراف را نگاه می‌کرد و کمی بعد نگاهش خیره ماند آستین لباس کهنه و پشمینه‌ا‌ی که دست ابالحسن از آن بیرون آمده بود و کیسه‌ی زری دست‌نخورده را تا جلوی صورتش بالا آورده بود. نشان مادر خلیفه روی کیسه‌ بود. در شهر همه از ماجرای نذری که مادر خلیفه کرده بود خبر داشتند. سعید هم می‌دانست که کیسه زر، نذر مادر متوکل بوده است برای شفای خلیفه‌ی بیمار. خلیفه‌ای که به خون اباالحسن ثالث تشنه بود.آن شب تنها کیسه زری که در خانه امام هادی(ع) پیدا شد. همان نذری مادر خلیفه بود که دست‌نخورده به دارالعماره رفت.

* از زیارت جامعه کبیره‌ی امام هادی (ع)

منبع: آخرین رسول



نوشته شده در یکشنبه 90/2/25 نظرات ( )

001
002
003
004
005

آخرین مطالب

«هیس» به شاعر برجسته بحرینی تقدیم شد!
...
\آیات القرمزی\ در تجمع بزرگ بانوان بحرین
بحرینی‎ها حمله به زنان را محکوم کردند!
یکی از رهبران جریان عمل از شکنجه بانوان بازداشت شده خبر داد
تظاهرات زنان بحرین علیه حکم زندان پزشکان
برخی اعضای خاندان آلخلیفه در شکنجهها شرکت میکنند!
ظهور آیاتالقرمزیهای جدید؛ نتیجه پنجماه سرکوب در بحرین + فیلم
آیات القرمزی مجدداً بازداشت شد!
شعر از کودکی با من بود!
از شدت شکنجه در زندان به کما میرفتیم!
شاعره آزادی در حصر خانگی
عکس هایی از اتاق آیات القرمزی پس از آزادی
آهای مردم بحرین ، با شما هستم :
«آیات القرمزی» شاعره جوان بحرینی از زندان آل خلیفه آزاد شد.
[همه عناوین(101)][عناوین آرشیوشده]

Design By : TopBloger.com