سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























مینویسم بنام خواهرم آیــــــــات

چه دل است این دل من؟
که زیک لرزش اشک
بر رخ رهگذری
یا ز نالیدن مادر به فراق پسری
دل من می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست

هر کجا اشک یتیمی رنجور
می چکد بر سر مژگان سیاه
هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه
در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش
یا یتیمی که کند گریه به سوگ پدرش

جانم آید به خروش
ور ببینم پر خونین کبوتر را
یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش
دل من می شکند


حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر
که به حسرت کند از شیشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه
وز دل تنگ کند ناله و آه
ناله پیرزنی غمزده و دست تهی
که ندارد نفسی
ضجه مرغ اسیر
که کند ناله به کنج قفسی
هق هق مرد اسیری که بلا دیده بسی

حالت دختر زشتی که ز شرم
رو ندارد به کسی
دل من می شکند

هر کجا در نگه تازه نهالانی خرد
از ستیز پدر و مادر خشم آلوده
می وزد بوی طلاق
وز پراکندگی غافله ای برخیزد
در سرا بانگ فراق
آن زمانی که بدنبال شهید

مادر داغ به دل
سینه می کوبد و می نالد و می گرید زار
همچنان ابر بهار
یا زمانی که نشیند در اشک
بر سر سنگ مزار
و به فریاد کند نام پسر را تکرار
دل من می شکند


چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست

چه دل است این دل من
دلم از ناله مرغان چمن می شکند
ز خیال غم مردم دل من می شکند
دلم از داغ شهیدان وطن می شکند

چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست

چه کنم دل من می شکند

منبع: دو کلام حرف حساب



نوشته شده در یکشنبه 90/2/25 نظرات ( )

یا فاطمه ! کشتی نجاتی بفرست

در این شب غم ، صبح حیاتی بفرست      از عرش عطوفت نفحاتی بفرست 

چشمان امید شیعه تنها بر توست           یا فاطمه ! کشتی نجاتی بفرست


این آل خلیفه نسل بوسفیان است      اسلام نه این پیروی از شیطان است

آن خانه در سوخته شاهد باشد            مظلوم کشی برایشان آسان است


ای با تو خروش رود و دریا برگرد                         ای وارث واقعی دنیا برگرد

سیراب شده زمین ز خون شیعه                   ای صاحب ذوالفقار مولا برگرد


ای مونس هر ندبه و هر آه بیا               در این شب خون گرفته ای ماه بیا

بحرین شده ست کربلایی دیگر                ای صاحب شیعه! غیرت الله! بیا

اشعار آئینی یوسف رحیمی //یا فاطمه ! کشتی نجاتی بفرست  در این شب غم ، صبح حیاتی بفرست       از عرش عطوفت نفحاتی بفرست  چشمان امید شیعه تنها بر توست            یا فاطمه ! کشتی نجاتی بفرست  این آل خلیفه نسل بوسفیان است      اسلام نه این پیروی از شیطان است  آن خانه در سوخته شاهد باشد            مظلوم کشی برایشان آسان است  ای با تو خروش رود و دریا برگرد                                ای وارث واقعی دنیا برگرد  سیراب شده زمین ز خون شیعه                       ای صاحب ذوالفقار مولا برگرد  ای مونس هر ندبه و هر آه بیا                             در این شب خون گرفته ای ماه بیا  بحرین شده ست کربلایی دیگر                               ای صاحب شیعه! غیرت الله! بیا

 اشعار آئینی یوسف رحیمی



نوشته شده در یکشنبه 90/2/25 نظرات ( )

برای خواندن اشعار  اینجا  را کلیک کنید.



نوشته شده در چهارشنبه 90/2/21 نظرات ( )

ضمن آرزوی سلامتی و دعا برای آزادی این خواهر بزرگوار از درگاه یزدان پاک، اشعاری را به روح بزرگ او که نمی‌دانم هم‌اکنون در گستره‌ی آسمان است یا در قفس تنگ زمین، تقدیم می‌کنم. 

ضمن آرزوی سلامتی و دعا برای آزادی این خواهر بزرگوار از درگاه یزدان پاک، اشعاری را به روح بزرگ او که نمی‌دانم هم‌اکنون در گستره‌ی آسمان است یا در قفس تنگ زمین، تقدیم می‌کنم.    در خاک ز شعر، لاله می‌کارد باز        بغضی که نمرد و تازگی دارد باز آیات زمین به آسمان رفت، چه غم؟!      آیات خدا ز عرش می‌بارد باز ***  باران که به پاکی‌ات شهادت داده‌است      خود را به فروفتادن عادت داده‌است از اسب فتاده‌ای نه از اصل ...، این را           گلبرگ کبود یاس یادت داده‌است ***  بیدار شو ای شکوه بیداری ما!             آیات سجود تا ابد جاری ما! در نزد امام جور، حق را گفتی           ای راز هزار سال دینداری ما! ***  برخیز و ببین که ما پر از ماه شدیم        وقتی که به سر شعرت آگاه شدیم هرگاه که شیعه می‌فتد می‌روید              گویی که عزیز مصر از چاه شدیم ***  هنگام نزول ...، نه، صعودت آیات!        آمد به دلم که ما و ذلت؟ ... هیهات! یک چشمه گریستم برایت، ای رود!      یک سوره به آیه‌های نامت صلوات!  داود صلاحی

در خاک ز شعر، لاله می‌کارد باز               بغضی که نمرد و تازگی دارد باز
آیات زمین به آسمان رفت، چه غم؟!               آیات خدا ز عرش می‌بارد باز

باران که به پاکی‌ات شهادت داده‌است    خودرا به فروفتادن عادت داده‌است
از اسب فتاده‌ای نه از اصل ...، این را        گلبرگ کبود یاس یادت داده‌است

بیدار شو ای شکوه بیداری ما!                       آیات سجود تا ابد جاری ما!
در نزد امام جور، حق را گفتی                      ای راز هزار سال دینداری ما!

برخیز و ببین که ما پر از ماه شدیم        وقتی که به سر شعرت آگاه شدیم
هرگاه که شیعه می‌فتد می‌روید              گویی که عزیز مصر از چاه شدیم

هنگام نزول ...، نه، صعودت آیات!         آمد به دلم که ما و ذلت؟ ... هیهات!
یک چشمه گریستم برایت، ای رود!        یک سوره به آیه‌های نامت صلوات!

داود صلاحی



نوشته شده در چهارشنبه 90/2/21 نظرات ( )

سلام

امروز برای اولین بار از طنین آهنگ دریاچه‌ی قو بدم آمد. از گنجشک‌های این دریاچه و نگاه معصومانه‌ی آنها بدم آمد. بدم آمد از کلمات، بدم آمد از عکس‌ها، از دوبیتی‌هایی که بیهوده سروده شده‌اند، وقتی قرار نیست دوبیتی روایتگر مظلومیت انسان باشد، وقتی قرار نیست دوبیتی ترانه‌خوان غم و غربت نسلی باشد که گلوی خود را به کلمات سرخ متبرک کزده، مشتی واژه‌ی بیهوده است. نسلی که رنگ و بوی کربلا و عاشورا می دهد و با کلمات تا آن‌سوی مرز شهادت می‌رود. با کلماتی که آفریده شده‌اند تا روایتگر سرخ‌ترین اتفاقات زمانه باشند اما در دست چون منی... بدم آمد از خودم، از خودِ شاعرم وقتی قرار است سکوت، شیواترین ترانه‌ی من باشد، سکوت در برابر...

روز گذشته دریاچه‌ی قو را به روز کردم، مثل همیشه با عکس و دوبیتی و تعدادی لینک گنجشکی، تا همان بازی همشه‌گی خودم را ادامه داده باشم؛ اما در بین کامنت‌های مخاطبان عزیز، کامنتی تکانم داد با این آغاز: ... (بقیه را در وبلاگ ایشان بخوانید! کلیک کنید.)

تمام بودنت، آیات آیات                         نگاه روشنت، آیات آیات

تو و درد دلت، بحرین بحرین                تو و زخم تنت، آیات آیات


نگاهت، شوق چشم اندازها بود      دو بالت حرمت پروازها بود

چه آیات قشنگی خواندی، انگار     گلویت چشمه‌ی آوازها بود

سید حبیب نظاری



نوشته شده در چهارشنبه 90/2/21 نظرات ( )

فریاد زدی حماسه ‌ها را آیات!                         از نای درون خود خدا را آیات!

امروز دل شکسته همسایه‌ی توست                    برخیز دوباره آشکارا آیات!

YOU did cry the epics of all, Ayat

“ The God” from the deepest windpipe, Ayat

Broken heart is your mate today

Rise and rise outright again, Ayat

آیات خدا مگر تمامی دارد                         بغض از تو فقط هرچه حرامی دارد

رفتار تو در برابر استکبار                               چون پهلوی فاطمه پیامی دارد

------------

سودای نگاه سرزمینت درد است                        رنگ رخ آتشینت زرد است

در معرکه‌ای که شور شیطان جاری‌ست     هرکس که دعایت نکند نامرد است


 

The melancholy of your land look is pain

The tune of your abluish face is wan

In a Bazaar exchanging the devil passion

The one not praying to you is a bastard deil

مصطفی کارگر



نوشته شده در شنبه 90/2/17 نظرات ( )

شهر آن روز که در خشکی خود جان می­داد     خواهرم شعر تری داشت که ارزان می­داد

سرخ در فخر بلند است، به قرمز بزنید                  یاد باد آن­که دلم بوی دبستان می­داد

خواهرم قرمز تند است چو خون شهدا             خواهرم رنگ به گل­های گلستان می­داد

جای دارد که دهد تن به نماز آیات                 شیخ بحرین که از بیم دمش جان می­داد

خواهرم یک دو سه آیه نه، پر از آیات است          خواهرم درس به آفاق چو قرآن می­داد

جلوه­ی زینب کبراست به قدر مویی            شرح این جمع چو با موی پریشان می­داد

سرخ در قرمزی خواهر من چیزی نیست            لاله را خواهر من راه به بستان می­داد

شعر با خواهر من چون مرج البحرین است             بحر در بحر به بحرین بهاران می­داد

او نمُرده است، الهی که بسوزد دشمن          او نمُرده است به بحرین اگر جان می­داد

خواهرم! قرمزی خون دلت زرد مباد           آری آن خون که ظفر دست مسلمان می­داد

محمد سهرابی  Mohammad Sohrabi

محمد سهرابی



نوشته شده در جمعه 90/2/16 نظرات ( )

آیات القرمزی...پرنده ی صلح کشته شده!

ای شعر تو روشنگر خاموشی ها        رسواگر آل ظلم و سرپوشی ها
آن خطبه ی پرشور تو در یاد آورد             زهرا و مدینه و فراموشی ها
از غیرت و خشم و غم لبالب بودی      روشنگر داغ و غربت شب بودی
در عرصه ی آزادگی و صبر و قیام          شاگرد کلاس درس زینب بودی
سید مهدی مرتضوی

 



نوشته شده در جمعه 90/2/16 نظرات ( )

انقلاب، اسلام، شعر از مهدی فلاحیان، اسلامی، بحرین، عربستان، یمن، شیعه، جمهوری، خامنه ای، خمینی، خاورمیانه، آل سعود، ظهور، شعر،الثورة، الإسلام، قصیدة فلاحیان المهدی، والإسلامیة ، البحرین، المملکة العربیة السعودیة والجمهوریة الیمنیة الشیعیة، خامنئی، خمینی، الشرق الأوسط ، آل سعود، والمظهر، والشعر ،Revolution, Islam, poem by Mehdi Fallahian, Islamic, Bahrain, Saudi Arabia, Yemen, Shiite Republic, Khamenei, Khomeini, Middle East, Al Saud, appearance, poetry,


بحر خروشان عشق ، موج سواران موج                      عشق به پایندگی ،‌ عشق رسیدن به اوج

این همه موج از چه رو، پر ز تلاطم شده است       از پی چه این چنین،در تب خون گم شده است



فتح غریب است هان ،‌ بوی فرج می رسد                    مژده که ای منتظر ، موسم حج می رسد

حج ظهور علی ،‌ حج حضور حسین                                    همره سید علی ، همره پیر خمین


شعر از مهدی فلاحیان



نوشته شده در جمعه 90/2/16 نظرات ( )

آیات القرمزی / بحرین / شهادت / شیعه / شعر سید مهدی مرتضوی شاعر جوان کشور/  برای خواهر مجاهدم آیات القرمزی  که زینب گونه در مقابل یزیدیان ایستاد ...

فصل پاییز بود و شوری سرخ            آسمان با نگاه خود می دید

یک خدا بی خبر میان زمین        گل و برگ و شکوفه را می چید

در هیاهوی انقلابی سبز                   یک گروهی ز نامسلمانها

باغ آلاله را لگد کردند                          پاره کردند برگ قرآن ها

در همین وضع ظلمت و بی داد        ناگهان یک فرشته پیدا شد

قطره ای از وجود او افتاد                   جاری و رهسپار دریا شد

جنبش قطره ها پدید آورد                   در میان کرانه یک گرداب

شعر شور آفرین او انداخت                آتشی در میان آن مرداب

مردم آن روز بعد بیداری                       ظلم آل خلیفه را دیدند

گویی آن روز با تمام وجود                نسل شوم خلیفه را دیدند

زیر مشت و شکنجه آن دختر      زخمی از دست و پا و بازو شد

دو سه روزی پس از همین جریان       پر درآورد و یک پرستو شد

برگ برگ گذشته ی تاریخ               ماجرای مدینه یادش هست

ماجرایی شبیه این قصه             که ز داغش دل زمانه شکست

آسمان، این قلم، زمین، باران      همه هستند از ستم بی زار

در حوالی وقت شرعی عشق            ماجرای مدینه شد تکرار

با غم و درد و رنجتان گفتید             همه ی ما فداییان حسین

عاشق سینه چاک آل رسول                  مردم انقلابی بحرین

سید مهدی مرتضوی



نوشته شده در جمعه 90/2/16 نظرات ( )

   1   2      >
001
002
003
004
005

آخرین مطالب

«هیس» به شاعر برجسته بحرینی تقدیم شد!
...
\آیات القرمزی\ در تجمع بزرگ بانوان بحرین
بحرینی‎ها حمله به زنان را محکوم کردند!
یکی از رهبران جریان عمل از شکنجه بانوان بازداشت شده خبر داد
تظاهرات زنان بحرین علیه حکم زندان پزشکان
برخی اعضای خاندان آلخلیفه در شکنجهها شرکت میکنند!
ظهور آیاتالقرمزیهای جدید؛ نتیجه پنجماه سرکوب در بحرین + فیلم
آیات القرمزی مجدداً بازداشت شد!
شعر از کودکی با من بود!
از شدت شکنجه در زندان به کما میرفتیم!
شاعره آزادی در حصر خانگی
عکس هایی از اتاق آیات القرمزی پس از آزادی
آهای مردم بحرین ، با شما هستم :
«آیات القرمزی» شاعره جوان بحرینی از زندان آل خلیفه آزاد شد.
[همه عناوین(101)][عناوین آرشیوشده]

Design By : TopBloger.com