یا فاطمه ! کشتی نجاتی بفرست در این شب غم ، صبح حیاتی بفرست از عرش عطوفت نفحاتی بفرست چشمان امید شیعه تنها بر توست یا فاطمه ! کشتی نجاتی بفرست این آل خلیفه نسل بوسفیان است اسلام نه این پیروی از شیطان است آن خانه در سوخته شاهد باشد مظلوم کشی برایشان آسان است ای با تو خروش رود و دریا برگرد ای وارث واقعی دنیا برگرد سیراب شده زمین ز خون شیعه ای صاحب ذوالفقار مولا برگرد ای مونس هر ندبه و هر آه بیا در این شب خون گرفته ای ماه بیا بحرین شده ست کربلایی دیگر ای صاحب شیعه! غیرت الله! بیا پی نوشت 1: «کانون وبلاگ نویسان شیعه» ویژه نامه ای رو در حمایت از مردم مظلوم بحرین با نام «بحرین این روزها منتظر من و توست…» منتشر کرده که از شما دعوت می کنم از اون بازدید کنید. پی نوشت 2: توصیه می کنم ویژه نامه «بیداری اسلامی» از پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) رو از دست ندید. پی نوشت 3: برای امضای نامه اعتراضی به بانکیمون (رئیس سازمان ملل) در محکومیت کشتار انسان های بی گناه در کشور های منطقه اینجا کلیک کنید. (توضیحات تکمیلی) پی نوشت 4: برای استفاده از ابزار «گوشه نمای حمایت از مردم مظلوم بحرین» در وبلاگ خودتون اینجا کلیک کنید. پی نوشت 5: برای تعجیل در فرج حضرت صاحب الأمر ، سلامتی امام خامنه ای (دامت برکاته) و پیروزی مردم مظلوم بحرین و سایر انقلاب های منطقه دعا کنیم… آیات! خواهرم! ای آیه ی پاکی، آیه ی مظلومیت، آیه ی سیلی، آیه ی خون! قسم به آیات قرآن! قسم به عصمت چشمانت! قسم به خون پاکت! انتقام سختی خواهیم گرفت از این خاندان کثیف و نجس و مطمئن باش که؛ ما اگر از صدام بگذریم از آل سعود نخواهیم گذشت و اگر از آل سعود بگذریم از آل خلیفه نخواهیم گذشت. دل نوشته ای خطاب به سربازان مزدور آل خلیفه! دستانت با سلاح آشنایند؛ سلاح زور! قلبت را نمی دانم. آیا قلبت را هم با سلاح آشنا کرده ای؟ سلاح ایمان را می گویم؛ سلاح احساس، سلاح وجدان... تو ماشه را می چکانی و با گلوله ات مظلومیت شیعه را به سمت افکار جهانیان شلیک می کنی. تو سر می بُری و نمی دانی سرهای از تن جدایشان هم ندای الله اکبر سر می دهند. تو جسم شیرمردان را شکنجه می کنی و روح من عذاب می کشد. من هم سربازم. سربازی که دستش کوتاه است. اما دستانی دارم که با سلاح آشناست. اسلحه ام قنوت است و شلیک گلوله ام «أمَّن یُجیب»! احساسم عاشق شده است! عاشق طراوت و قداست خون! عاشق پاکی و گلگونیِ کفن! عاشق غربت و دلتنگی انتظار! وعده سربازی ام را خدای عشقم لبّیک گفته است. پس منتظرم تا لباس رزم خویش را با خون امضا کنم و به صداقت وجدان گواه گردم. منتظرم تا در آستان کبریایی خورشید، به ندای احساسم شهید شوم. ضمن آرزوی سلامتی و دعا برای آزادی این خواهر بزرگوار از درگاه یزدان پاک، اشعاری را به روح بزرگ او که نمیدانم هماکنون در گسترهی آسمان است یا در قفس تنگ زمین، تقدیم میکنم. سلام امروز برای اولین بار از طنین آهنگ دریاچهی قو بدم آمد. از گنجشکهای این دریاچه و نگاه معصومانهی آنها بدم آمد. بدم آمد از کلمات، بدم آمد از عکسها، از دوبیتیهایی که بیهوده سروده شدهاند، وقتی قرار نیست دوبیتی روایتگر مظلومیت انسان باشد، وقتی قرار نیست دوبیتی ترانهخوان غم و غربت نسلی باشد که گلوی خود را به کلمات سرخ متبرک کزده، مشتی واژهی بیهوده است. نسلی که رنگ و بوی کربلا و عاشورا می دهد و با کلمات تا آنسوی مرز شهادت میرود. با کلماتی که آفریده شدهاند تا روایتگر سرخترین اتفاقات زمانه باشند اما در دست چون منی... بدم آمد از خودم، از خودِ شاعرم وقتی قرار است سکوت، شیواترین ترانهی من باشد، سکوت در برابر... روز گذشته دریاچهی قو را به روز کردم، مثل همیشه با عکس و دوبیتی و تعدادی لینک گنجشکی، تا همان بازی همشهگی خودم را ادامه داده باشم؛ اما در بین کامنتهای مخاطبان عزیز، کامنتی تکانم داد با این آغاز: ... (بقیه را در وبلاگ ایشان بخوانید! کلیک کنید.) تمام بودنت، آیات آیات نگاه روشنت، آیات آیات تو و درد دلت، بحرین بحرین تو و زخم تنت، آیات آیات نگاهت، شوق چشم اندازها بود دو بالت حرمت پروازها بود چه آیات قشنگی خواندی، انگار گلویت چشمهی آوازها بود
بقیه را اینجا بخوانید.
این روزها همه جا خبر از سر بازی توست. سرت را باخته ای! دلت را چطور؟
تنت را با قداست سبزی پرچمت استتار می کنی و کفن سرخ بر تن هم نوعان خویش می پوشانی. بدنت را هم در قمار عیش و نوش فرماندهانت باخته ای! وجدانت را چطور؟
قلب سیاهت تو را واداشته است تا پدران و مادرانی را مشکی پوش عزای اولاد کنی. دیگر یقین کردم که قلبت را باخته ای!
در این ایامِ بی نسبت، نوجوانانی از نسل هابیل را قربانی می کنی. به گمانم حج و قربان را از یاد برده ای. دینت را هم باخته ای! دیگر همه چیزت را باخته ای!
ننگت باد که نام سرباز بر خود نهاده ای!
خدایم، خدای عشق است و فرمانده ام وجدان بیدار. سینه ام را فراخ ساخته ام و مقابل حقد و کینه ی تو گسترده ام.
تو خون می ریزی و من خون می دهم. تو به راه درهم و دینار می کُشی و من به راه عشق شهادت می دهم.
تو احساست را به نرخ شهوت فروخته ای و من احساساتم را چونان شمشیر دو لبه ای بر افروخته ام. خشم و کینه اش دستان تو را از ظلم کردن کوتاه می کند و لبه همدلی اش دستان شیعه را در هر جای عالم یاری می کند.
آری! افتخار نسل عاشقان شهادت است.
در خاک ز شعر، لاله میکارد باز بغضی که نمرد و تازگی دارد باز
آیات زمین به آسمان رفت، چه غم؟! آیات خدا ز عرش میبارد باز
باران که به پاکیات شهادت دادهاست خودرا به فروفتادن عادت دادهاست
از اسب فتادهای نه از اصل ...، این را گلبرگ کبود یاس یادت دادهاست
بیدار شو ای شکوه بیداری ما! آیات سجود تا ابد جاری ما!
در نزد امام جور، حق را گفتی ای راز هزار سال دینداری ما!
برخیز و ببین که ما پر از ماه شدیم وقتی که به سر شعرت آگاه شدیم
هرگاه که شیعه میفتد میروید گویی که عزیز مصر از چاه شدیم
هنگام نزول ...، نه، صعودت آیات! آمد به دلم که ما و ذلت؟ ... هیهات!
یک چشمه گریستم برایت، ای رود! یک سوره به آیههای نامت صلوات!
002
003
004
005
...
\آیات القرمزی\ در تجمع بزرگ بانوان بحرین
بحرینیها حمله به زنان را محکوم کردند!
یکی از رهبران جریان عمل از شکنجه بانوان بازداشت شده خبر داد
تظاهرات زنان بحرین علیه حکم زندان پزشکان
برخی اعضای خاندان آلخلیفه در شکنجهها شرکت میکنند!
ظهور آیاتالقرمزیهای جدید؛ نتیجه پنجماه سرکوب در بحرین + فیلم
آیات القرمزی مجدداً بازداشت شد!
شعر از کودکی با من بود!
از شدت شکنجه در زندان به کما میرفتیم!
شاعره آزادی در حصر خانگی
عکس هایی از اتاق آیات القرمزی پس از آزادی
آهای مردم بحرین ، با شما هستم :
«آیات القرمزی» شاعره جوان بحرینی از زندان آل خلیفه آزاد شد.
[همه عناوین(101)][عناوین آرشیوشده]
Design By :
TopBloger.com |